جدول جو
جدول جو

معنی کرچ کله - جستجوی لغت در جدول جو

کرچ کله
از توابع خرم آباد واقع در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرچ کرچ
تصویر کرچ کرچ
قطعه قطعه، تکه تکه، قاش قاش، برای مثال به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم / به سان خربزۀ نرم دل خموشم من (سیفی بدیعی - لغتنامه - کرچ کرچ)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ کَ رَ)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ لَ)
مراد از آن مردمی هستند در طبرستان که غارت کنند بر وجه خفیه در عقب درختان و احجار و گودالها. بعضی گفته اند اصل آن کرکیل است یعنی شریر و مفسد طبرستان و بعضی گفته اند کرکیل معرب گول گیر است، یعنی غافل گیر. (از حاشیۀ ترجمه یمینی ص 295) : و لشکر عقب او پیاپی می رفت تا به حدود جرجان افتاد و خود را در میان مخارم و آجام آن نواحی انداخت و کراکلۀ ولایت دست به قتل و نهب آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 295)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ کَ لَ / لِ)
در تداول مردم قزوین، غول بی شاخ ودم. آدم نامرتب و بدقواره و بی ریخت که تناسب و موزونی میان اندامهای او نباشد. (یادداشت مؤلف) ، کروکدیل. تمساح. (یادداشت مؤلف). در کتاب الاطعمه والاشربه از کتاب شرایع محقق حلی ترجمه کلمه عضاه کرتن کله آمده و این ترجمه صحیح است و شبیه یونانی و لاتین و فرانسۀ این کلمه و اینکه محقق آن را در ردیف وبر و خز و فنک و سمور و سنجاب می آورد مؤید صحت آن است، چه در قدیم هم مانند امروز از پوست کرتن کله جامه می کرده اند چنانکه امروز نیز از آن جامه و کیف و کفشهای گرانبها کنند. (یادداشت مؤلف) ، نام نوعی حیوان است شبیه به سوسمار که مارگیران و حقه بازان در بساط خود نمایش می دهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دهی است از دهستان نور مازندران. (از سفرنامۀ مازندران رابینو ص 110)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
قطعه قطعه. کرج کرج. قاش قاش. تکه تکه. (فرهنگ فارسی معین) :
به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم
بسان خربزۀ نرم دل خموشم من.
سیفی بدیعی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ولوپی بخش مرکزی سوادکوه شهرستان قائم شهر. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 150 تن سکنه دارد. محصول آنجا برنج و غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
دهی از دهستان تیوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان پایروند که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرچ کرچ
تصویر کرچ کرچ
قطعه قطعه تکه تکه: (به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلو یم بسان خربزه نرم دل خموشم من) (سیفی بدیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
چیدن چند دسته شالی در یک جا برای جلوگیری از نفوذ باران
فرهنگ گویش مازندرانی
کاشتن بذر به کمک دست و کج بیل، پرحرفی، سر و کله زدن، دردسر
فرهنگ گویش مازندرانی
کومه و چادری که برای شکار مرغ و پرنده سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع زوار واقع در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
برآمدگی دامنه ی کوه، کوه پر صخره و پرتگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
خمیده خمیده
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در جنگلی نزدیک روستای کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گیل خواران شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغ کرچی که دارای جوجه است
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی کلاغ، کلاغ زاغی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد واقع در شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بابل کنار بابل، از توابع ولوپی واقع در منطقه ی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه خرس
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آب شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کوشش و تقلا، بز نر جوان، بز نر یک ساله، بز اخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی